بلیط خواب ابدی...!!!!
عصرلباسامو پوشیدم و راه افتادم طرف خونه فاطی که نم نم بارون هم شروع شد وااااااااااااااای خداااااااااااااااااااااا....!؟هوا دونفره است ن چرا تنها قدم میزنم؟؟؟؟آخ که این فاطی هم هروقت بهش نیاز داری نیست...خلاصه رفتم خونه فاطی و مخ فاطی رو میخواستم بزنم که بیاد باهام سر قرار اما مگه رضایت میداد!!!!گیری داده بود عجییییییییییییییییییییب...!!!میگفت اگه به جای سهندبا نیما قرارداشتم میومد اما چون سهنده نمیاد حالا خوبه نه سهندو دیده نه نیما... با یه حال خرابی زدم از خونشون بیرون و راه افتادم طرف باغ ملی و رو نیمکت نشستم اما نیم ساعت گذشت و خبری از سهندنشد زنگ میزدم رد میدادمنم اس دادم که چرانمیای؟؟؟؟گفت صبرکن میام و من صبرکردم اما20دقیقه گذشت و خبری نشد ایندفعه دادم اگه تا10دقیقه دیگه نیای من میرم خونه اونم جواب نداد و نم نم بارونم تبدیل شده بودبه بارون شدیدکه سهند اس داد من امد کنار پارکم بیا تا خیس نشیم منم عصبانی رفتم طرف ماشین و سوار شدم تا درو بستم و چشمم به چشش افتادمخم هنگ کرده و اونم با لبخندگفت سلام عزیزم منم بعد از چند دقیقه که مخم به کار افتاد گفتم نیما تو اینجا چیکارمیکنی؟؟؟؟؟؟ سهندکجاست به چه حقی امدی اینجا با اجازه کی اس ام اس های سهند و میخونی و و و....